پیام هلال- مثل خانواده کوچک آقای بهرامی که نه تنها تا آخرین روز امدادرسانی به سیلزدگان پای کار بودند، بلکه در روزهای امدادرسانی، میان چادر سیلزدگان چادر زدند و همسایه و همدرد آنها شدند. اسماعیل بهرامی مثل همه سالهای خدمت دلسوزانهاش به عنوان مسئول بزرگترین پایگاه اسکان اضطراری شبانهروز در کنار سیلزدگان بود و همسر و دختر خردسالش نیز از هیچ کمکی به خانوادهای سیلزده دریغ نکردند. در ادامه گفتگوی ما را با این خانواده هلالی از ماجراهای جالب دید و بازدیدهای شب عید در اردوگاه اسکان اضطراری و خاطراتشان از امدادرسانی به سیلزدگان میخوانید.
وقتی همه امدادگران دوباره انگیزه تازه گرفتند
عید نوروز امسال برای خانواده کوچک آقای بهرامی، نوروز متفاوتی بود. همه اعضای خانواده چهار نفرهاش در اردوگاه اسکان اضطراری، همسایه سیلزدگان شدند تا غم و شادیشان را با خانوادههای سیلزده تقسیم کنند. «اسماعیل بهرامی» مسئول پایگاه امداد و نجات جادهای ششآب آزادشهر از آن امدادگران باسابقه جمعیت است که در حوادث بسیاری حضور داشته است؛ از امدادرسانی به حادثهدیدگان سقوط هواپیما در جنگل خرچنگ ساری در سال ۱۳۷۸، تا زلزله بم و سیل گلستان در سال ۱۳۸۱ و… امسال اما با وقوع سیل در استان گلستان، باز هم این امدادگر کارکشته پای کار بود تا سیلزدگان آققلا غم و اندوه ویرانی سیل را از یاد ببرند.
بهرامی، از مسئولیتش در امدادرسانی به سیلزدگان گلستان میگوید:« سال ۱۳۸۱ که سیل، بسیاری از شهرهای گلستان را به زیر آب برد و خسارات فراوانی به بار آورد، به عنوان امدادگر در منطقه حضور داشتم. تجربه آن روزها در پذیرش مسئولیت اردوگاه نمایشگاه بینالمللی که حدود ۳ هزار نفر از سیلزدگان در آن اسکان داده شدند، به کمکم آمد. از همان روز نخست وقوع سیل، با برپایی این اردوگاه به مناطق سیلزده آققلا رفتیم و خانوادهها را پس از برپایی چادر در اردوگاه ۵۰ هزار متر مربعی، اسکان دادیم. خیران را برای تامین پوشاک و نیازهای اولیه بهداشتی سیلزدگان پای کار آوردیم و با کمک امدادگران توزیع اقلام امدادی را میان چادرها شروع کردیم.» امدادرسانی به سیلزدگان خاطرات تلخ و شیرین فراوانی برای بهرامی و خانوادهاش به همراه داشت.
مسئول پایگاه امدادی ششآب، اما یکی شیرینترین خاطراتش را برایمان تعریف میکند:« پس از ۲۰ روز که به تدریج سیلزدگان با تخلیه آب از منازل به خانه برمیگشتند، در آق قلا سیل دیگری از راه رسید و دوباره مشکلات آغاز شد. این بار در محدوده شهری آققلا و در سالنهای ورزشی اردوگاه اسکان اضطراری برپا کردیم و تعدادی از خانوادهها را در آن اردوگاه اسکان دادیم. در سرکشی از منازل سیلزدگان به خانهای رسیدیم که یک زن تنها و نوزاد چند ماههاش در آن زندگی میکردند. خانه شرایط خوبی نداشت. آنها را به سالن ورزشی بردیم و در یکی از چادرها اسکان دادیم. شوهرش برای کار به تهران رفته بود و سیل هم همه دار و ندارشان را با خود برده بود.»
بهرامی مکثی میکند و ادامه میدهد:« بدون آنکه خبردار شوند، با کمک خیران لوازم اولیه خانه را تهیه کردیم؛ از فرش و موکت تا لوازم خانگی و… حتی امدادگران داوطلب هم پس از تخلیه آب، دیوارهای خانه را سفیدکاری کردند. وقتی ماجرای سیل تمام شد و زن جوان همراه با نوزادش به خانه برگشت با خانهای متفاوت روبرو شد. آن لحظه اشک در چشمانش حلقه زد و از همه امدادگران تشکر کرد. همان یک صحنه به همه ما برای ادامه امدارسانی انگیزه داد.»
همسایه سیلزدگان شدیم
بهرامی، مدرس مربیان کشور در حوزه جست و جو نجات در آوار و اسکان اضطراری است. او ۲۶ اسفند سال گذشته یعنی چند روز قبل از وقوع سیل گلستان برای برگزاری یک دوره آموزش به اردبیل سفر کرده بود و هنوز از راه نرسیده برای امدادرسانی به سیلزدگان گلستان به مناطق سیلزده رفت. خانواده کوچک آقای ابراهیمی نیز از همان روز نخست عید، درگیر ماجرای سیل شدند.
بهرامی، لبخندی میزند و از ماجرای جالب دید و بازدیدهای امسال میگوید:« ۲ روز اول عید؛ همسرم در خانه بود تا از مهمانها پذیرایی کند. اما او هم خیلی زود با دختر کوچکمان به من ملحق شد. به مهمانها گفتیم برای دیدن ما به اردوگاه بیایند که حالا خانه ما در دل نمایشگاه و محل اسکان سیلزدگان است. پدر و مادر و اقوام نزدیکمان به نمایشگاه میآمدند و با خودشان برای سیلزدگان کمک میآوردند. به عنوان مثال یکی از آشنایان که آرایشگر بود و برای عیددیدنی به چادر ما آمد، روز بعد با ۱۵ آرایشگر وارد اردوگاه شد و همگی با هم به صورت رایگان یک سلمانی سیار تشکیل دادند.» حرفها که به دید و بازدیدهای عید میرسد، «پری قربانی فر» همسر آقای ابراهیمی که او هم داوطلب جمعیت است و ۱۰ سال شانه به شانه همسرش در امدادرسانی حضور داشته است، میگوید:«عید امسال برای یک مسافرت خانوادگی برنامهریزی کرده بودیم. اما وقتی سیل به بسیاری از هماستانیهایمان خسارت وارد کرد، فهمیدیم هیچ چیز برایمان از سیل و کمک کردن به سیلزدگان مهمتر نیست. دو روز اول برای پذیرای از مهمانها در خانه ماندم اما دیگر طاقت نیاوردم و به مهمانها گفتم از امروز به بعد خانه ما یکی از چادرهای اردوگاه است. پسر کوچکمان «پاشا» را به مادرم سپردیم و خودمان در میان چادرهای سیلزدگان چادر زدیم. حدود یک ماه در نمایشگاه، همسایه خانوادههای سیلزده بودیم و پس از آن هم در سالنهای ورزشی آق قلا در کنار سیلزدگان حضور داشتیم.»
امدادگر ۷ ساله خانواده
حضور در اردوگاه اسکان اضطراری و همسایگی با خانوادههای سیلزده، خاطرات بسیاری برای پری قربانیفر و دختر ۷ سالهشان رقم زد.
قربانی فر از امدادرسانی تمام اعضای خانواده به سیلزدگان میگوید:«وقتی همسرم مشغول رسیدگی به مسائل اردوگاه بود، من و دخترم چادر به چادر سراغ سیلزدگان میرفتیم تا چیزی کم نداشته باشند. در اردوگاه، چند مادر باردار داشتیم که در طول روز وضعیت جسمی، فشارخون و قندخون آنها را با کمک داوطلبان بررسی می کردیم.»
قربانی فر بهترین خاطرهاش را از روزهای حضور در اردوگاه برگزاری یک مراسم عروسی متفاوت میداند و میگوید:« در اردوگاه ۴۰ زوج جوان داشتیم که قرار بود نوروز امسال به خانه بخت بروند اما سیل همه برنامهریزیها را خراب کرده بود. با کمک خیران و داوطلبان، چند روزی درگیر تدارک مراسم عروسی برای این زوجها شدیم. روز برگزاری مراسم عروسی با ۴۰ عروس و داماد، وقتی دیگر هیچ نشانی از غم و اندوه در چهره سیلزدگان دیده نمیشد، بهترین خاطره خانوادگی ما از نوروز امسال است.»عضو کوچک خانواده بهرامی هم پا به پای پدر و مادرش کمکحال سیلزدگان بود. «
پانیذ بهرامی دختر ۷ ساله خانواده که عضو غنچههای هلال است، میگوید:« در اردوگاه دوستان زیادی پیدا کردم. هر روز صبح، سراغ بچهها میرفتم تا با هم بازی کنیم. میخواستم از اینکه سیل خانهشان را خراب کرده ناراحت نباشند.»
قربانی فر اما خاطرهای از دل دریایی دختر کوچکشان تعریف میکند:«روزهای اول وقتی موکتها را میان چادرها توزیع میکردیم، پانیذ با اصرار یک سر موکت را میگرفت تا او هم در امدادرسانی سهیم شود. یک روز با صدای گریه کودک همسایه که در چادر مجاورمان زندگی میکردند از خواب بیدار شدیم. پانیذ با شنیدن صدای گریهها سراغ پسرک ۳ ساله همسایه رفت. بعد هم بدون اینکه به ما بگوید، یکی از عروسکهایش را برداشت و به چادر آنها رفت. طولی نکشید که صدای گریه قطع شد. پانیذ را دیدم که مثل یک امدادگر کارکشته با پسرک همبازی شده تا غم و اندوه را فراموش کند.»